داستان کوتاه های من

نوشته‌های برچسب‌خورده با “ترس

رازی در چشمهایشان (2009)

The Secret in Their Eyes

فیلم رازی در چشمهایشان محصول مشترک کشورهای آرژانتین و اسپانیاست. فیلم در آرژانتین رخ میدهد. داستان فیلم مربوط به یک بازرس دادگاه آرژانتین (بنجامین) است که یک روز با قاضی جدید روبرو میشود. قاضی جدید زنی (ایرنه) است زیبا، تحصیلکرده، خانواده دار، دارای تمکن مالی. زیبایی خیره کننده ی ایرنه در همان نگاه اول دل بنجامین را میرباید اما بنجامین هرگز حس درونیش را به ایرنه نمیگوید. فیلم با درگیری او با پرونده قتلی دنبال می شود که تاثیر زیادی بر روی زندگی اش دارد. زنی مورد تجاوز و قتل قرار گرفته است. بنجامین مسئول پرونده می شود و با همسر مقتوله صجبت می کند. بنجامین در بین آلبوم عکسهای مقتول چشمش به مردی میخورد که در عکسهای قدیمی آنها نگاهش به صورت خاصی به مقتول بوده است. تعقیب و گریز پلیسی به دنبال گومز شروع می شود. وقتی که بنا به دلایلی پرونده بسته شده است، بنجامین همسر مقتوله (مورالز) را در ایستگاه قطار می بیند که به انتظار نشسته است. از او علت را جویا می شود و مورالز می گوید به مدت یک سال در جستجوی قاتل همسر خود است(در ایستگاه های قطار). بنجامین که خود را نا توان از بیان احساسات خود به ایرنه می داند، مورالز را درمانده از خود می یابد و به هر دری می زند تا پرونده گشوده شود تا بتواند قاتل را بیابد. بنجامین معتقد است که مورالز از شدت عشق به همسر از دست رفته اش دیگر قادر به ادامه ی زندگی خود نیست. با تلاش فراوان قاتل را می یابد و مورد بازجویی قرار میدهد. ایرنه که قاضی است ابتدا رای بر بیگناهی گومز دارد ولی در پی نگاه های خیره ی گومز به یقه ی نیمه باز خود متوجه می شود که گومز قاتل است و با ترفندهای پلیسی خاصی او را به حرف می آورد. در تمام مدت تعقیب و گریز در لایه ی دیگری از فیلم، تنشهای ویران کننده ی درون بنجامین جریان دارد. تنشهای عشقی او. داستان ادامه پیدا می کند تا اینکه متوجه می شوند گومز آزاد شده است(در حالی که حکمش حبس ابد بود). با پیگیری متوجه میشوند که او با همکاری و جاسوسی برای دولت توانسته خود را برهاند و حال آزادانه به دنبال انتقام است. انتقام از بنجامین و همکارانش. گومز موفق می شود دستیار بنجامین را به قتل برساند. ایرنه از بنجامین خواهش می کند تا شهر را ترک کند تا به او گزندی نرسد. حتا با این کار ایرنه هم بنجامین به خودش جرات ابراز علاقه را نمیدهد. او خود را از همه نظر از ایرنه پایین تر می داند و میبیند و این باعث می شود هرگز در ذهنش هم خود را در کنار ایرنه تصور نکند. لحظه ی خدا حافظی ایرنه و بنجامین یکی از زیبا ترین صحنه های فیلم است. لبی که برای انتخاب مکان درست بوسه دچار تردید می شود. و در انتها هم اشتباه انتخاب می کند. بوسه ای بر گونه های ایرنه مینشیند در حالی که او لبهای خود را آماده این بوسه کرده بود.
نا امیدی در هر دو موج میزند.
25 سال بعد بنجامین تصمیم میگیرد رمانی بنویسد. رمانی از داستان این قتل ، خودش، عشقش، ایرنه، مورالز و گومز. به همین بهانه مجدداً با ایرنه دیدار میکند. ولی او دیگر ازدواج کرده و صاحب فرزندانی است.
او به دیدار مورالز میرود تا سوالی را مطرح کند. بنجامین می خواهد بداند او چگونه با آنچنان عشقی توانسته است این همه سال تاب بیاورد. بعد از بحثی با مورالز متوجه می شود چیزی که مورالز را زنده نگه داشته فراموشی خاطرات گذشته نیست. مورالز خودش گومز را دستگیر کرده است و حکمی که دولت نتوانست انجام دهد را خودش انجام میدهد؛ حبس ابد. با دیدن این صحنه بنجامین هم به خود می آید. در ابتدای فیلم او روی برگه ای مینویسد: Te Mo یعنی من میترسم . در انتهای فیلم او یک حرف به این جمله اضافه می کند TeAmo ، دوستت دارم. به دیدار ایرنه میرود تا نا گفته ی 25 ساله اش را بگوید. در لحظه ی دیدار بنجامین و ایرنه رازها را چشمها بازگو کرده اند.
این فیلم نمونه ی یک فیلم عاشقانه با لایه های فراوان دیگر است. لایه هایی از عشق، درد، هوس، جنایت، هیجان، رازآلودگی، خاطره، ترس، انتقام، شجاعت، یاس، امید. موسیقی فیلم من را به یاد آثار پرایزنر انداخت. آثاری که در کارهای کیشلوفسکی شنیده ایم.
این فیلم را برای هر رده سنی و هر ذائقه ای پیشنهاد میکنم.